محمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه منمحمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه من، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
هومن اميد زندگيهومن اميد زندگي، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

متین عشقی و هومن

روايت سفربهاري(ازشمال تاجنوب)فصل دوم

1393/2/15 12:05
نویسنده : مامان متين
360 بازدید
اشتراک گذاری

بعد ازسفربه شمال دو روز استراحت كرديم وبه ديد وبازديد عيدپرداختيم.وبعد در روز هفتم عيد به همراه خانواده عموفرشيدبه سمت شهر زيباي خوزستان حركت كرديم.

در راه رفت ازشهرهاي ساوه"همدان"اصفهان وشهر كرد گذشتيم وبه اهواز رسيديم.

در روز اول توقف دراهواز به قلعه سلاسل كه جز جاهاي ديدني اهوازه رفتيم هرجاي اهواز به رودكارون ختم ميشد تمام منظره ها از منظره ي رودكارون مستثنا نبود.

قلعه سلاسل

بعدازيه توقف كوتاه در قلعه سلاسل به سمت ساحل رودكارون حركت كرديم.در خوزستان برخلاف شمال كه هواسردبودونتونستيم تن به اب بزنيم"شما كوچولوها ازشادي اب بازي بي بهره نموندين ويه اب بازي حسابي راه انداختين.

كارونكارون

بعدازكلي بازي وحس قشنگ دنبال سنگ هاي زيبا وصيقلي گشتن

يه قايق سواري حسابي خيلي به ماچسبيد.

قايق سواريقايق سواري

بعدبه سمت شهرشوشتر وجاي ديدني ابشارها حركت كرديم.يه جاي خيلي جالب كه قدرت دست انسان رو نمايش ميداد.انسان هايي كه اب رو به مسيري دلخواه هدايت كرده بودند تا بتونن ازقدرت اب براي توليدبرق وبه حركت دراوردن اسيابها استفاده كنن.

اين دست سازچنان منظره اي درست كرده بودكه قابل وصف نبود.

وتو با دل كوچيك ومهربونت لوسي رو كه داشتي با اردك هاتقسيم كردي.واز اينكه به اردك ها پفك ميدادي خيلي خوشحال بودي.ابشارها

بعدازاينكه با اين كارت توجه اردك ها به سمت توجلب شدواردك ها به سمت تو اومدن همه ي مردمي كه اونجا بودن پفك هاشونو به داخل اب ميريختن وخوشحال بودن..

شب رو به اتاق برگشتيم وروز بعد به سمت يكي ديگه ازشهرهاي تاريخي خوزستان به نام شهرشوش حركت كرديم.

وباز يك توفيق زيارت ديگر به زيارت مقبره دانيال نبي(ع)رفتيم.مقبره دانيال نبي

وبعداز اون به سمت موزه شوش حركت كرديم واز اشيا ان ديدن كرديم

موزه شوش

بعداز اون خواستيم به ديدن قلعه اپادانا بريم كه قسمت نشدبه دليل باروني شدن هوا در قلعه بسته شد ووقتي دليل ان را پرسيديم گفتند چون از بالاي قلعه فاصله تا اسمان كمه احتمال برخورد صاعقعه وجود داره.

فرداي اون روز به سمت ابادان حركت كرديم واز اروندكنار ديدن كرديم ازنام اروندكنارانتظار يه اب بازي حسابي روداشتيم اما وقتي رسيديم با يادمان شهدا مواجه شديم.بازديد جالبي بود .

روداروند مرز نازك ميان ايران و عراق بودكه ما از اين طرف رود دقيقا ميتونستيم خونه ها ومساجد عراق رو ببنيم.كسي نميتونست داخل اب بره چون منطقه مرزي بود .

ويه اس جالب هم به گوشي زن عمو اومدكهwelcomto eraqh

وتو باتمام اسلحه ها ويه شناور توقيف شده انگليسي به دست ايراني ها عكس گرفتي.

اروندكناراروندكنار

بقيه مطالب در فصل سومماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

شهلا مامان امیرارسلان
17 فروردین 93 0:35
ایشالله همیشه به شادی و تفریح به به چه عکسای قشنگی مخصوصا عکسای خانوادگی خیلی خوب بودن
مامان متين
پاسخ
ممنون. گفتم كه شما طرح جالبي داشتينممنون كه سر زدين. تصورتون ازمن هموني بود كه تو عكسا ديدين؟
امیرحسین کوچولو نفس ما
17 فروردین 93 16:02
پدر و پسر چه عکسهای با احساسی گرفتن انشاالله همیشه به سفر.منتظر ادامه ش هستم.گل پسرو ببوس
مامان متين
پاسخ
بللله تازه كجاشو ديدي پدروپسرهميشه با هم loveتوloveهستن ممنون همچنين براي شما هميشه به شادي وسفر
ابجي سجا
18 فروردین 93 15:38
ممنون خاله جون خيلي خوش اومدين سراغمون
مامان متين
پاسخ
خواهش ميكنم.من لينكتون كردم
میترا(مامان مهران)
18 فروردین 93 20:37
فرزند نازی دارید خدا حفظش کند
مامان متين
پاسخ
ممنون نظر لطفتونهخوشحال ميشم باهم بيشتراشنابشيم
سحر
19 فروردین 93 11:59
ایران همه جاش دیدنیه خوبه متینم از الان اشنا بشه ایشاا...سفرای بیشتر
مامان متين
پاسخ
بله سفراي خوب هميشه با دوستاي خوب خوش ميگذره ايشالله با شماي دوستان
میترا(مامان مهران)
30 فروردین 93 13:37
مرسی گلم که به ما سرزدید
مامان متين
پاسخ
براي مهران ناز وخوشگلم