پستثابت
زندگیشهدگلاست
زنبورزمانمیخوردش
وآنچهمیماندعسلخاطرههاست
زندگیباهمهیوسعتخویشمحفلساکتغمخوردننیست
حاصلشتنبهقضادادنوپژمردننیست
اظطرابهوسدیدنونادیدننیست
زندگیجنبشوجاریشدناست
ازتماشاگهآغازحیاتتابهجاییکهخدامیداند...
تولد۴سالگیمتینوو۵ماهگیهومن،آشدندونی
امسالتولدمتینقسمتشدومامشهدبودیم.متینچهارسالهشدوهومنپنجماهه.اینمازعکسپسرایگلم یهعکسخانوادگیدرکوهسنگی اینمششماهگیهومنوآشدندونیپختهشدهتوسطمامانزهرا 4ماهگی هومن سلفی متین وهومن ...
نویسنده :
مامان متين
1:18
واللهشدیدالعقاب...وخداسختانتقاممیگیرد
مادر من يك گوهره
اين عنوان شعري بود كه امسال پسرم متين برام خونده و كلي بغلم كرده و روز مادر و بهم تبريك گفته...البته باتشكر ازمعلم مهربونشون كه هميشه چيز هاي خوب به پسرم ياد ميده... من به بهار گفته ام مادر من مهربونه من به ستاره گفته ام مادر من يك گوهره مادر من فرشته است تو اسمون نوشته است از گوهرم بالاتره بهشت جاي مادره برنامه هاي روز زنم اين بود اول سر زدن به مادر گلم وبعد از تبريك روز مادر با همسر گلم و پسرم پيش به سوي سينما وديدن يك فيلم كمدي وبعد پيش به سوي...
بهارامسال
قبل ازعيدكه مشغوليت فراوون بود ووقت نشدسال جديدو تبريك بگيم و درست وحسابي عكس بذاريم.. سال نو مبارك..... امسال مسافرت نرفتيم ولي حسابي پرباربود از روز اول عيد يامهمون داشتيم يا مهموني بوديم تاروز13... روزه 13بدر هم كه رفتيم به دل طبيعت بامامان جوني و بابا جوني و دايي افشين اينا و بساط جوجه كباب و اش رشته رو به راه كرديم و اش دوغ هم كه از همسايگان محترمي كه كنارما بودند به ما رسيد. خلاصه كه خيلي خوش گذشت متين و مهيارهم كه مشغول بازي بادوچرخه هاشون بودن و هومن پسر گلم هم كه همش خوابيده بود عين پسراي اقا اصلانم اذيت نكرد... برگشتنه هم كه دايي افشين مارو به شاه عبدالعظيم برد روز شهادت بانو امالبنين مادر حضرت عباس بود...
نویسنده :
مامان متين
11:28
ختنه سورون..وعشق بي پايان متين
متين عزيزم چندوقت پيش اومدي و براي من تعريف كردي كه مامان خانوممون به من گفته مگه كله پاچه مورچه خوردي؟ من روده برشدم از خنده ميگم مامان خيلي حرف زده بودي مگه؟ گفتي نه مامان من ساكت بودم سرم وگذاشته بودم روي كيفم وخوابيده بودم بعدخانوممون به من اينجوري گفت... من توي دلم گفتم اره قربونت برم حتما بعدازكلي شيرين زبوني خسته شدي و سرت و روي كيفت گذاشتي تانفسي تازه كني. خلاصه كه كلي ازخودت دفاع كردي كه من حرف نزده بودم و از اين جورحرفا ومنم مثلا قبول كردم كه پسرگلم بيگناهه بيگناه مورد اتهام قرار گرفته ومتحمل شنيدن چنين جمله ي ركيكي شده... امروزم اومدي ميگي مامان دوستم مريم به من ميگه مگه قرص خنده خوردي؟؟؟ فداي خنديدنت عزيزم گفتم اره مامان...
نویسنده :
مامان متين
10:57
زمستان گرم به گرماي وجودپسرانم متين وهومن...
تولد وبلاگ.تولد بابایی..یلدا نی نی
سلام پسر های قشنگم این دفعه خیلی تلگرافی میخوام سه تا موضوع رو تویه پست براتون بگم.. اول تولد وبلاگه که توی ماه اذر بود و وبلاگ شما یک ساله شد... بعد تولد بابایی بود که روز دوم دی براش گرفتیم...سنگ تموم که نه اما نذاشتیم تولدش بدون کادو بمونه یه کادو از طرف من و متین وهومن ویه کادو هم از طرف مامان جونی یلدا نی نی نی هم که یعنی شب یلدا خبر جدید یه نی نی دیگه بهمون داده شد....بلللله عمه اعظم هم داره یه نی نی دیگه دوباره به جمعمون اضافه میکنه....امیدوا...
تولد مامان
سلام پسرقشنگم"عشقم که هر روز یه شیرینی به شیرینی های قبلی شما اضافه تر و مامان خوشحال تر میشه... از چند وقت قبل که شعر هایی راجع به فصل های تابستون وپاییز یاد گرفتی و ماههای این فصل هارو شناختی"همش از من سوال میکنی ک مامان ولدمن چه ماهیه تولد تو چه ماهیه وتولدبابا و حتی هومن روهم میپرسی. منم از روی تقویم دیواری که عکس های فانتزی شکرستان رو داره وعکس های زیبایی مناسب سن توبرای ماهها و فصل ها کشیده برات همه ی این هارو توضیح دادم که ماه چیه"فصل چیه وچه ماهها وفصل هایی داریم وتو هم هرچند وقت یه بار ز من میخوای که تقویم روپایین بیارم ودوباره عکس هاشو نشونت بدم و برات توضیح بدم.و حتی پشت یکی از صفحه های این تقویم م...