محمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه منمحمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه من، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره
هومن اميد زندگيهومن اميد زندگي، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

متین عشقی و هومن

تولد مامان

1393/9/19 11:26
نویسنده : مامان متين
858 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرقشنگم"عشقم که هر روز یه شیرینی به شیرینی های قبلی شما اضافه تر و مامان خوشحال تر میشه...

از چند وقت قبل که شعر هایی راجع به فصل های تابستون وپاییز یاد گرفتی و ماههای این فصل هارو شناختی"همش از من سوال میکنی ک مامان ولدمن چه ماهیه تولد تو چه ماهیه وتولدبابا و حتی هومن روهم میپرسی.

منم از روی تقویم دیواری که عکس های فانتزی شکرستان رو داره وعکس های زیبایی  مناسب سن توبرای ماهها و فصل ها کشیده برات همه ی این هارو توضیح دادم که ماه چیه"فصل چیه وچه ماهها وفصل هایی داریم وتو هم هرچند وقت یه بار ز من میخوای که تقویم روپایین بیارم ودوباره عکس هاشو نشونت بدم و برات توضیح بدم.و حتی پشت یکی از صفحه های این تقویم من و تو بابا با هم نقاشی کشیدیم .شاید این تقوی رو هم برات به عنوان یادگاری نگه دارم.

خلاصه از اول این ماه هم که میپرسیدی:این ماه چه ماهیه؟

ومن به تو گفته بودم که این ماه اذره و تولد من تو این ماهه.

صبح روز پانزدهم اذر که باهم نشسته بویم و صبحانه میخوردیم.تو یه دفعه گفتی که مامان تولدت مبارک..

من باتعجب پرسیدم که مامان تواز کجامیدونستی که فردا تولد منه؟؟

مرسی مامان...وتو هم که تعجب کرده بودی از اینکه درست گفتی و من خوشحال شدم.گفتی مامان میدونستم دیگه تو گفتی این ماه تولدته....

گفتم مرسی که یادت بود بذارببینم که بابا هم یادشه یا نه؟شیطان

شب که بابا به خونه اومد موقع شام خوردن به من گفت خانومم تولدت مبارک ک کمحبت

بعدیه دفعه توباشادی گفتی مامان دیدی بابا یادشه؟توگفتی که ببینم بابا یادش هست یا نه؟؟؟سبزهیس

بعدبابا با یه خنده ی زیرکانه گفت چی متین ؟؟ مامان چی گفته؟؟خندونک

منم که دیدم قضیه لو رفته "سریع قضیه صبح رو تعریف کردم وگفتم که متین این جوری گفته و من اینجوری گفتم"وگفتم مرسی که یادت بود مامان...خجالت

با با فرشاد گفت تو از کجا میدونستی پسرم؟

تو گفتی خب خودم حدس زدم دیگه بابا.....

خلاصه اون شب گذشت و روز بعد که من فکرمیکردم بابا به همین تولدت مبارکه شک و خالی بسنده کرده واز تولدم خبری نیست...وقتی من و با هم نشسته بودیموتلویزیون نگاه میکردیم و نه چای ونه شام اماده بود....

اخه هنوز خیلی به اومدن بابا وقت باقی مونده بود...

یه دفعه دیدیم که باب خیلی زودتر از هیشه وبا کلی سور سات تولد و کیک و کلی سر و صدا اومد تو ونه و ما که اولش خیلی شوکه شده شده بودی بعد شمع روشن کردیم و سه تایی فوت کردیم و یه تولد سه نفره گرفتیم .جشنجشنتشویق

اما چون بدون هماهنگی بود عکس نتنستیم بگیریم وفقط خاطره باقی موند....

بعدصبح فردای اون رز که تومیخواستی به پیش دبستانی بری یه درخت نخل که به عوان تزیین روی کیکم بود رو با اصرار به پیش دبستانی بردی.بعد که رسیدیم خانومتون رو صدا کردی  و با خوشحالی گفتی خانم ببین درختمو....

دیشب تولدمامانم بوده....

وخانمتون هم بنده ی خدا کلی به من تبریک گفته و من خجالت کشیدمآرامخجالت

پسر شیطون من.....محبت
 

پسندها (1)

نظرات (6)

جشنـواه پاییزه و زمسـتانه 93
19 آذر 93 11:38
دوسـت عزیـزم سلام شمـا را به دیـدن این جشـنواره دعــوت می کنــم شـاد و ثروتمنـد و پیـروز باشـی...
سحر
19 آذر 93 22:02
سلام ببخشید درگیر امتحانام تبریک میگیم ایشاالله تولد 120 سالگیت ایشالله بهتون سر میزنم [لبخند دوستون دارمممممممممممممم
مامان متين
پاسخ
مررررررررسیییییییی خاله سحر...مااااااااچ
سمانه مامان سروش
21 آذر 93 22:32
تولدتون مبارک! به به چه پسر آقایی شده این متین بلا!خدا حفظش کنه مامانی
مامان متين
پاسخ
مرسی خاله جون سروشجون چطوره دلم براش یه ذره شده
مامان آنیسا
24 آذر 93 9:35
تولدتون مبارک خاله جون
مامان متين
پاسخ
مرسی خاله جون شرمنده این چند وقته نتونستم بیام....تا چند وقته دیگه هم که نی نی مون بیاد سرم شلوغه اما بعدش حتما جبران میکنم
میترا
2 دی 93 15:51
سلام مهران تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده بیایید و زحمت بکشید کد 46 را به 1000891010 ارسال کنید
مامان متين
پاسخ
همین الان که این کامنت و دیدم پیامکدادم.امیدوارم تاثیر داشته باشه
مامان
6 دی 93 14:41
به به مامانی تولدت مباررررررک. ان شاالله سال دیگه ۴ نفری تولد میگیرید.
مامان متين
پاسخ
مرسی.بله چهار نفری بهتره جمعیتم بیشتر ه من تولدهای شلوغ و دوست دارم