ماماني زهراراننده ميشود...شيرين زبونيهاي متينوخبرهايي از هومن جان
بله مامان جون.... بعد از كلي دوندگي و مصادف شدن كلاس هاي رانندگي من با بارداري هومن و زماني كه من ويار شديدداشتم بالاخره تونستم موفق به كسب گواهينامه رانندگي بشم....
وبگم ازمتين كه وقتي تغذيه روزانشو توي كيفش ميذارم و اونم ياخودش ميبره به پيش دبستاني"وقتي به خونه برميگردهازش سوال ميكنم كه مامان تمام خوراكي هايي كه برات گذاشته بودمو خوردي؟ اونم كل ما وقع رو تعريف ميكنه....
يه روز كه ازش پرسيدم مامان تمام كيكتوخوردي با اب وتاب داشت تعريف ميكرد كه نه مامان نصفشو خوردم بقيشو انداختم توي سطل زغاله...... من خنديدم و با لبخند گفتم نه مامان سطل زغاله نه سطل زباله....متين با ناراحتي گفت اخه مامان توباب اسفنجي ميگه سطل زغاله....؟؟؟ گفتم نه مامان اشتباه شنيدي سطل زباله......
خلاصه شعرهاي زيادي يادگرفته دوتا حديث يادگرفته(حديث پاكيزگي و حديث دروغگويي) ازسوره هاي قران سوره كوثر و والعصر و دعاي فرج.... يكي از شعرهايي كه يادگرفته مناسب اين ايام ودرمورد امام حسين(ع) كه اخرشعر ميگه وقتي كه اب ميخوريم"براو سلام ميكنيم.... بعدمتين ميگه مامان ميدوني چه جوري سلام ميكنيم؟؟؟؟ميگم چه جوري؟ ميگه:سلام برحسين"لعنت بر ازيد.... فداي اون (ازيد) گفتنت مادر....
يه روز همينجوري بي هوا گفت همه رو به قبله......!!!من گوشامو تيز كردم وگفتم خوب؟؟؟!!!براي چي مامان رو به قبله بشيم؟گفت اخه به اقا سلام بديم ديگه....گفتم چه جوري؟؟ يه ژست همه چي دون گرفته كه مثلا داره به من يادميده ميگه اينجوريييي...... السلام و عليك كرد يا صاحب الزمان.... فداي السلام و عليك كرد گفتنت نازم عزيزم.
خلاصه بگم از داداش هومن كه خيلي از دوستان لطف داشتن و جوياي احوال ني ني شدن... حال هومن خوبه"خوبه.....واگر انشاالله اوضاع خوب پيش بره هومن جانم هفته ي اول يا دوم دي چشماي نازشو به اين دنيا باز ميكنه و من و كسايي كه دوسش دارن و منتظرشن رو از انتظارخارج ميكنه..... فرزند دوم داشتن خيلي حس خوبي داره..... مخصوصا اگه فرزند اول انقدر با مامانش همكاري داشته باشه....مثل متين عشقي"عشقم