یلدا و تولد بابایی. وداستان دوران سركشي وخرده ستمگران
یلدا و تولد بابایی. وداستان دوران سركشي وخرده ستمگران ١/١٠/٩٢ اگرخدا"عشق وشادی درزندگی نباشد فرقی نمیکندشبهاکوتاه باشند یابلند. به یاری خودخدا"من تمام این گزینه هارو درزندگیم دارم.عشق زندگیم فرشاد عزیزم"خدا وتوکه شادی زندگی من هستی.هرسال شب یلدا مادوتا مناسبت داریم یکی خود مناسبت یلداست ویکی هم تولد پدرت.منم خواستم از اين فرصت استفاده كنم وتولد فرشاد عزيزم رو تبريك بگم. عشق زندگيم فرشادخيلي خوب شد كه به دنيا اومدي وخوبتر شد كه واردزندگي من شدي وفرصت هاي زندگي منو تبديل به واقعيت كردي. تولدت مبارك از طرف همسرت وعشق زندگيمون متين عشقي
جمعه شب به مناسبت شب يلدا همه ي خانواده خونه ي مامان جوني جمع شديم.دايي اشكان وزن دايي فاطمه دايي افشين وعمه(زن دايي)اعظم ومهيار"من وتو وبابا ومامان جوني وباباهادي.تو هم مثل هميشه نقل مجلس بودي با شيرين زبونيهات ومهيارم نخودي مجلس با شيطنت هاش.تو ومهيار يه گروه دو نفره تشكيل داده بودين ومسئول كارهاي خراب كاري بودين.اين چند روزه انقدر شيطنت كردي كه منو كلافه كرده بودي شايد به خاطر اقتضاي سنته" من به عمه اعظمت گفتم فكر كنم متين به دوران سركشي رسيده عمت خنديد وگفت منم اسم مهيارو گذاشتم خرده ستمگران.دوتايي به كاراي شما دوتا وروجك شروع كرديم به خنديدن. امروز رفتيم بيرون وبراي بابات كادوي تولد وكيك تولدوبادكنك خريديم تا شب كه اومد غافلگيرش كنيم. امسال دوبار مراسم شب يلدا رو برگزار كرديم يه بار جمعه شب ويه بارم ديشب كه البته شب يلداي اصلي شنبه شب بود.اما چون دوربين ما به امانت دست زن عموته.نتونستم اين چند شب ازت عكس بگيرم اما با دوربين مامان جوني چندتا عكس يادگاري گرفتيم. اما چندتا عكس از قبل برات ميذارم
