غافلگيري ما به جاي غافلگيري بابا
٣|١٠|٩٢ اون شب كه ما منتظر بابايي شديم تا بياد وغافلگيرش كنيم وقتي كه درو باز كرد يم ما غافلگير شديم. بابا به همراه بابا رشيد و مامان اكرم اومده بود ماخيلي خوشحال شديم وپنج نفري تولد بابا رو جشن گرفتيم توكادوي بابارو بهش دادي وبا زبان كودكانت تولدش رو تبريك گفتي خيلي با بابارشيدجورشده بودي وباهاش بازي ميكردي وبه حرفاش گوش ميدادي اونا ديشب رفتن خونشون ولي بابا قول داده كه اخر اين هفته يا هفته ي ديگه ما رو به همراه بابا رشيد اينا به شاه عبدالعظيم ببره . راستي بابا رشي راجع اجدادش صحبت كرد ومن متوجه شدم كه اسم پدر ه پدر بزرگت ارشد بوده واسم جدت فرخ گفتم شايد براي توهم جالب باشه كه بدوني اگر بعدا خواستي دنبال شجره نامت بگردي لازمت ميشه.بعدا اسم پدر بزرگ پدري خودم روهم برات مينويسم .عزيزمي