خاطرات قند عسل3
٣١|٣|٩٠ سه شنبه به دنیا اومدی عزیزم.الان١٣روزه شدی مامانم.روزپج شنبه ساعت11و34دقيقه صبح به دنيا اومدي.خيلي لحظه شيريني بود وقتي صداي گريه تورو شنيدم اون لحظه داشتم سوره والعصر رو ميخوندم.به خاطر همين خيلي ارومي طوري كه من بعضي وقتا كه زياد ميخوابي نگرانت ميشم. وقتي ميبريمت حموم اروم وساكت ميموني ومامان بزرگ حمومت ميكنه.البته روز دهم تولدت مامان جوني تورو روي پاي من گذاشت ومن حمومت كردم اولين تجربه ي حموم كردن تو براي من بود. روز ششم تولدت برا...