شكر از شكرستان(مجموعه شيرين زبونيهاي متين)
٢|٢|١٣٩٣
قربونت برم... وقتي كه مياي پيش من ميشيني و اگه حواسم جاي ديگه اي باشه سرم رو به سمت خودت برميگردوني و
ميگي مامان رادته (يادته) اون روز كه با ميايش (نيايش) رفته بوديم دريا؟اينجوري شدو اونجوري شد؟....
وقتي داري اين خاطرات و برام تعريف ميكني چشمات برق ميزنه و منم بادقت به حرفات گوش ميدم و وقتي يه
جاهاييشويادت ميره ومن ميخوام كه بقيشو بگم تو با يه لحن خواهشي ميگي مامان.....
نگوديگه ه ه ...بذارمن بگم.ومنم از اينكه يه بار ديگه خاطراتم به زبان شيرين تو تازه ميشه كيف ميكنم.
بعضي وقتا هم يه خاطراتي رو يادت ميادو تعريف ميكني كه من به سختي يادم مياد وتعجب ميكنم كه توي فسقلي چه طور
يادت مياد.
_بابات بهت ميگه قند عسل من تو با حرص ميگي اه ه ه...باز شروع كرد....بابا مگه ماشين ما قرمزه كه به من ميگي
قندعسل؟؟؟ ( اخه تو سي دي قندعسل ماشين باباي قندعسل قرمزه) باباتم ميگه باشه بابايي حالا اگه ماشين قرمز بخرم
قندعسل من ميشي؟ تو هم با سادگي تمام ميگي اره بابا ميشم.
_امروز اومدي به من ميگي مامان وقت طناست (طلاست) وقتي با صداي بلند قربون صدقه ت رفتم توفكر كردي كه
اشتباه گفتي.دهن منو گرفتي و گفتي داد نزن داد نزن اشتباه گفتم...
(اخه چون من به يه جاي ديگه از بدنت كه از طلا با ارزش تره ميگم طلا.. وبه توام ياد دادم كه اگه خواستي در موردش حرف
بزني بگي طلا...مثلا ميگم مامان زود شلوارتو بپوش تا كسي طلا تو نبينه)
وبه خاطرهمين فكر كردي كه اشتباه شنيدي كه وقت طلاست .من بهت گفتم طناست نه مامان وقت طلاست...
بعدتوخنديدي دستتو جلوي دهنت گرفتي و لبتو گاز گرفتي و گفتي مامان مگه اين طلاست؟؟؟
قربونت برم كه به همه چيز اطرافت دقت ميكني و سوال ميپرسي...
_امروز رفتي پتو تو اوردي و ميگي مامان اينو بنداز رو كمرم ميخوام پر واز كنم..انداختم رو كمرت و كناره هاي پتو
رو مثل شنل تو دستت دادم و تو مثل كبوتر اطراف اتاق ميدويدي و بعد به من گفتي مامان وقتي من پرواز ميكنم اين
توپو بزن به بالم مثلا من بيفتم... خيلي به بازي كردن نقش علاقه داري فكر كنم اگه تقويتش كنم يه بازيگري چيزي
از اب دربياي
_رفتي پكيج صدافرين تو اوردي و ميگي مامان بيا به من پارسي ياد بده.....فداي اون پارسي گفتنت عسلم
_وقتي با هم ميريم حموم من هم مسواك خودم و هم مسواك تو رو ميارم تا توي حموم يه مسواك تميز و حسابي بزنيم
بعد من براي تو مسواك ميزنم و درحين مسواك زدن شعر مسواك ميزنم صبح و ظهر وشب رو برات ميخونم
بعد تو ميگي مامان حالا تو مسواك بزن تا من برات شعر مسواك ميزنم رو بخونم.
اين شده تفريح من چون تا حالا مسواك زدن انقدر بهم مزه نداده بود ..
_وقتي ميخواي به بابا زنگ بزني با اصرارميگي كه مامان بذار من شماره ي بابا رو بگيرم من هم دونه شماره هارو
بهت نشون ميدم وتو شماره هارو فشار ميدي.و خوشحال از اينكه خودت شماره رو گرفتي با بابا صحبت ميكني.
_داشتي سي دي چيه و چرا رو نگاه ميكردي بعد يه بچه با پستونك رو نشون داد كه رو تخت خوبيده و چرا داره
باهاش بازي ميكنه...بعد به من نگاه كردي و با لحن قهر اميزي ميگي مامان من اگه از اين ني ني ها داشته باشم چي؟؟
من ميگم ميخواي چي كار مامان؟؟ميگي ميخوام باهاش بازي كنم ديگه. من ميگم مامان بچه اي كه انقدري باشه كه نميشه
باهاش بازي كرد..بايد صبركني تا بزرگ بشه... توميگي اصلا نميخوام توبخري اگه به بابام بگم برام ميخره
گفتم باشه پس برو به بابات بگو....