محمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه منمحمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه من، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
هومن اميد زندگيهومن اميد زندگي، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

متین عشقی و هومن

شیرین کاری های قندعسل مامان

1392/12/13 1:00
نویسنده : مامان متين
221 بازدید
اشتراک گذاری

الانم اومدی وبه من میگی مامان عددارو تودفترت بنویس من ببینم .بعدبامن تکرارمیکنی  رک(یک)"دو"سه"چاخار(چهار)بعد تویه برگه عددهاروبرات نوشتم.گفتی بازم بنویس گفتم بیامامان این خودکار خودت بنویس   بعدرفتی وداری عددهاروتکرارمیکنی ویه سری خط روی دفترت میکشی ومیگی  رک"دو"سه"چاخار.قربون اون زبون کودکانت که دوست داری همه چیزوجلوجلویادبگیری.این مثال هاروزدم تاازهوش سرشارت که بیشتراز سن کوچولوته بگم.الان خیلی از شعرهایی که ازکتاب داستان هات برات میخونم روحفظی.یکی ازکتاب داستان هات رو که از اول تااخرشعرهاشوحفظ کردی..(یادگرفتن ودوست داری این ازیک سالگیت ازهمون موقع که شروع کردی به زبون باز کردن وخیلی سریع کلماتویادمیگرفتی شروع شد.انقدر زودیاد گرفتی که همه ی اطرافیان تعجب کرده بودند.حتی دریادخترعموت که٦روزم ازتوبزرگتره هنوزکامل حرف زدن وبلدنیست.این مثال وزدم چون تنها بچه ی هم سن تو"توفامیل دریاست.ومنم خواستم توروباهم سن خودت بسنجم.توبه مرحله ی حفظ کردن شعررسیده بودی که اون تازه داشت کلمه کلمه یادمیگرفت. ) داشتم میگفتم راجع به کتاب داستان هات :یه روزکه داشتم یه کتاب داستانی روکه شعرنبود روبرات میخوندم ازم ÷رسیدی مامان من این کتابوچه جوری بخونم؟ فکرمیکردی اینم مثل شعرهاییه که حفظ میکنی.انقدر قربون صدقت رفتم از این سوالای بزرگونه ای که ازم میکنی.        علاقه ی زیادی به کتاب ودفتر ومدادرنگی ونقاشی کشیدن داری.اصولا دوست داری یادبگیری همه چیزو.خیلی کوچیک بودی یعنی حدودیه سالت بود تازه راه رفتنویادگرفته بودی.بابای من(بابا هادی )رودیده بودی که داشت بااچار موتورشودرست میکرد.بعدکه اومدیم خونه رفتی ازتوجاکفشی اچاروپيداكردي واومدی کامیونتو برعکس کردی یه پارچه از توكشوي كمدت پيدا كردي وگذاشتي روي گردنت وشروع كردي باپيچ گوشتي واچار زدن روي كاميونت انگاركه داشتي كارباباموتقليدميكردي  بااين كارت باعث تعجب وخنده ي من شده بودي.بعداز اون رفتم وبرات ابزارتعمير اسباب بازي برات خريدم تاباهاشون بازي كني.                                                                                            هنوزداشتي تازه كلمه هارويادميگرفتي كه توي تلويزيون داشت برنامه كودك نشون ميدادومجري ازيه بچه پرسيدميخواي چه كاره بشي؟اون بچه گفت مهندس.توبعدش تكراركردي( مهننس  )بعدمن سوال مجري رو تكرار كردم وتودوباره گفتي مهننس .از اون به بعد هركي ازت ميپرسيدميخواي چه كاره بشي توميگفتي مهننس وهمه خوششون اومده بود كه تواز الان شغلت روهم انتخاب كردي.          ازهمين الان چيزاي بزرگ از من ميخواي چيزايي كه به سنت نميخوره.توكتاب انگليسيت عكس يويو روديدي وازم ميخواي كه برات يويو بخرم (راستي يادمرفت كه بگم انگليسي روانقدرزوديادگرفتي كه من خودم هم تعجب كرده بودم)ازم چترميخواي ميگي مامان مثل اون(خرس پوو)كه چتر داره ميگيره روسرش بارون نياد.براي منم چترميخري؟گفتم اره مامان ميخرم.بعدگفتي براي عمه هم ميخري؟گفتم اره.گفتي براي دايي افشينم ميخري؟گفتم اره.گفتي براي مهيارچي؟گفتم اره مامان ميخرم .قربون اون قلب مهربون كوچولوت كه به فكرهمه هستي.خلاصه ازمن ساعت وكيف هم خواستي.مامان جوني برات چتر انگري برد.ومنم برات ساعت بن تن وكيف باب اسفنجي خريدم.انقدرخواسته هاي بزرگتر از سنت از من داري كه متعجبم ميكني.دوست دارم هميشه ارزوهاي بزرگ داشته باشي اميدوارم كه به همشون برسي.هيچ وقت نااميد نشو از تلاش براي خواسته هات.هميشه دوست دارم اينو يادت باشه.  منم براي تو ارزوهاي بزرگ دارم.دوست دارم وقتي خواستي بري دانشگاه اگريه شهرديگه قبول شدي نگراني ازلحاظ خرج كردن وداشتن خونه نداشته باشي ومن ساپورتت كنم.وقتي خواستي بري سربازي غير از تحمل درد دوري وغربت درد ديگه اي نداشته باشي.وقتي خواستي ازدواج كني عروست رو بايه عروسي باشكوه به خونه ي خودت بياري خونه اي كه مال خودت باشه.دوست دارم موفقيتت رو ببينم .اميد وارم كه خدا اين توانايي رو براي ساپورت تو وديدن خوشبختي تو به من بده  .                 امين 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)