محمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه منمحمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه من، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
هومن اميد زندگيهومن اميد زندگي، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

متین عشقی و هومن

مسافرتی که پیش بینی نشده بود

1392/12/13 1:08
نویسنده : مامان متين
231 بازدید
اشتراک گذاری

١١|١٠|٩٢

اول عذر خواهی میکنم پسرم به دليل اينكه اين چند وقته كه شروع كردم به نوشتن وبلاگت به دليل مشكل كوچيكي كه واسه دوربينمون پيش اومده بود نتونستم عكساي جديد تو وبلاگت بذارم اما قول ميدم از هفته ي ديگه جبران كنم.ماچ

ديروز كه عمه اعظم اينا اومده بودن اينجا  نشستيم  انقدر حرف زديم كه ديگه داشت حوصلمون سر ميرفت كه گفتيم چي كار كنيم چي كار نكنيممتفکر

كه يه دفعه من پيشنها دادم كه بريم قم؟  همه نگاه تعجب اميزي به من كردن كه من ترسيدم .داشتم نظرمو عوض ميكردم كه بابا فرشاد دركمال ناباوري قبول كرد.اخه ساعت 6 بعداز ظهر بود ودير شده بود من فكر نميكردم كه قبول كنه.

اخه ديروز سه شنبه بود ودو تا مناسبت ديگه ام داشت. يكي شهادت امام حسن مجتبي(ع)  ويكي ديگش وفات حضرت محمد(ص) به خاطر همين از صبح كه بيدار شدم هوس كردم كه يه جاي زيارتي برم. كه قسمت شد با عمه اينا رفتيم قم .

خيلي خوش گذشت وقتي به شهر قم رسيديم من گفتم مامان متين اون گنبد ونگاه كن .اينجا قمه. تو باحالت تعجب گفتي مامان مگه مشهده؟

 من وبقيه تعجب كرديم كه تو از كجا ميدوني كه مشهدم يه چنين فضايي داره.اخه از وقتي كه متوجه شدي كه اطرافت چي ميگذره هنوز مشهد نرفته بوديم كه تو چيزي يادت باشه. اخرين بار 4 ماهت بود كه رفتيم مشهد.

من بهت گفتم نه مامان مشهد نيست اما يه جاييه شبيه مشهد اخه خواهر اون امامي كه تو مشهده خونش اينجاست.

خلاصه بعد از تمام اتفاقات ديشب ساعت 2 صبح بود كه رسيديم خونه وخوابيديم وامروز يه روزه جديده كه شروع كرديم.باخاطره اي كه از اين مسافرت كوتاه ولي شيرين ودلچسب برامون موند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)