محمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه منمحمد متين پرنده ي كوچك خوشبختيه من، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
هومن اميد زندگيهومن اميد زندگي، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

متین عشقی و هومن

تولد وبلاگ.تولد بابایی..یلدا نی نی

سلام پسر های قشنگم این دفعه خیلی تلگرافی میخوام سه تا موضوع رو تویه پست براتون بگم.. اول تولد وبلاگه که توی ماه اذر بود و وبلاگ شما یک ساله شد...                      بعد تولد بابایی بود که روز دوم دی براش گرفتیم...سنگ تموم که نه اما نذاشتیم تولدش بدون کادو بمونه یه کادو از طرف من و متین وهومن ویه کادو هم از طرف مامان جونی        یلدا نی نی نی هم که یعنی شب یلدا خبر  جدید یه نی نی دیگه بهمون داده شد....بلللله عمه اعظم هم داره یه نی نی دیگه دوباره به جمعمون اضافه میکنه....امیدوا...
14 دی 1393

تولد مامان

سلام پسرقشنگم"عشقم که هر روز یه شیرینی به شیرینی های قبلی شما اضافه تر و مامان خوشحال تر میشه... از چند وقت قبل که شعر هایی راجع به فصل های تابستون وپاییز یاد گرفتی و ماههای این فصل هارو شناختی"همش از من سوال میکنی ک مامان ولدمن چه ماهیه تولد تو چه ماهیه وتولدبابا و حتی هومن روهم میپرسی. منم از روی تقویم دیواری که عکس های فانتزی شکرستان رو داره وعکس های زیبایی  مناسب سن توبرای ماهها و فصل ها کشیده برات همه ی این هارو توضیح دادم که ماه چیه"فصل چیه وچه ماهها وفصل هایی داریم وتو هم هرچند وقت یه بار ز من میخوای که تقویم روپایین بیارم ودوباره عکس هاشو نشونت بدم و برات توضیح بدم.و حتی پشت یکی از صفحه های این تقویم م...
19 آذر 1393

ماماني زهراراننده ميشود...شيرين زبونيهاي متينوخبرهايي از هومن جان

بله مامان جون.... بعد از كلي دوندگي و مصادف شدن كلاس هاي رانندگي من با بارداري هومن و زماني كه من ويار شديدداشتم بالاخره تونستم موفق به كسب گواهينامه رانندگي بشم.... وبگم ازمتين كه وقتي تغذيه روزانشو توي كيفش ميذارم و اونم ياخودش ميبره به پيش دبستاني"وقتي به خونه برميگردهازش سوال ميكنم كه مامان تمام خوراكي هايي كه برات گذاشته بودمو خوردي؟ اونم كل ما وقع رو تعريف ميكنه.... يه روز كه ازش پرسيدم مامان تمام كيكتوخوردي با اب وتاب داشت تعريف ميكرد كه نه مامان نصفشو خوردم بقيشو انداختم توي سطل زغاله...... من خنديدم و با لبخند گفتم نه مامان سطل زغاله نه سطل زباله....متين با ناراحتي گفت اخه مامان توباب اسفنجي ميگه سطل زغاله....؟؟؟ گ...
18 آبان 1393

جهش اول(پيش دبستاني)

تابستون من متين و مهد كودك ثبت نام كردم اما به دليل سن كمش مربي مهدش گفت كه متين نميمونه چون كوچيكه و بايد دستشويي رفتن رو بلد باشه اخه من بچه ها رو نميشورم. من گفتم نگران نباشين متين ميمونه حالا چند روز امتحاني بياد اگه نموند من ميبرمش مربي گفت باشه... روزاي اول يه كم بدخلقي كرد اما جذابيتاي مهد انقدر براش جالب بود كه عادت كنه.اخه تمام سرگرمي هاي متين رو با هم داشت ياد گرفتن شعر هاي تازه .خميربازي.نقاشي و رنگ اميزي.وچيزاي جديدي كه يادميگرفت براش جذابيت داشت خلاصه بعد از سه روز مربيش گفت كه متين ميتونه بمونه.ثبت نام هاي اوليه انجام شدو متين اونجا موند.بعداز يك ماه مربي مهدش گفت كه چون وقت مدرسه هاشروع شده اين مهد تغييركاربري داده و تبديل ب...
15 مهر 1393

متين و هومن

بله همون طوري كه از اسم اين پست معلومه ني ني ما هم پسره... پسرپسر قند عسل هامون دوتا شدن... همون طوري كه متين دوست داشت داره صاحب يه داداش ميشه... تازه پسرم انقدر بزرگ شده كه ميتونه به مهد كودك بره خيلي هم خوشحاله چون اونجا دوست هاي زيادي پيدا كرده...شعر ياد گرفته و رنگ اميزيش هم بهتر شده... اين يكي پسرم هم حالش خيلي خوبه اينو از تكون هاي زيادي كه ميخوره متوجه ميشم شيطونكم با تكوناش اصلا نميذاره بخوابم... هومن:خوش تينت"بانيت ياشخصيت خوب"نيك پندار"دارنده ي روح خوب و نيك انديش. هو:به معني خوب يا خوش من:به معني فرد"منش"تينت ...
26 شهريور 1393

سومین سفر مشهدمتین و اولین سفر نی نی ناز

از چند وقت پیش که من عکس سه ماهگی متین رو بهش نشون دادم که توی مشهد و سوار بر اسب بود اصرار میکرد که مامان بریم شهد من این اسب و ببینم میگفتم باشه مامان میریم تا اینکه چند وقت پیش بابام پیشنهاد داد که خانوادگی به مشهد بریم و متین ذوق کرده بود که اخ جون بریم مشهد اسب ببینیم ودر تاریخ 14 مرداد 93 به همراه پدرم و مادرم و متین و زن داداشم فاطمه به مشهد رفتیم. و متین تونست سو ار اسب بشه و توی اتلیه یه عکس یادگاری گرفتیم و خیلیم به متین خوش گذشت و تو حرم هم تونست پنجره فولاد و  زیارت کنه سه ماهگی متین                       ...
21 مرداد 1393

تولد سه سالگی متین

سلام به همه ی هم وبلاگی های عزیز که توی این مدت که نبودیم ما رو از لطف خودشون بی نصیب نگذاشتن و ما رو مورد محبت خودشون قرار دادن. واما تولد سه سالگی متین که با اوایل بارداری من و ویار شدید من همراه شد و من نتونستم مهمونای زیادی دعوت کنم چون امکان پذیرایی نداشتم.  مجبور شدم یه تولد کوچیکو خودمونی اما شاده شاد برای متین مهیا کنم . اما اما بگم از لطف زن عمئوهای مهربونش که با اینکه تولد دعوت نشده بودن اما با تلفن تولد متین رو یاداور شدن و تبریک گفتن وزن عمو کبری  که با سوپرایز ما کادوی متین و بهش داد ممنون و امیدوارم جبران کنم براشون. چند تا از عکسای تولدمتین وکادوهاش ...
21 مرداد 1393